ره گم کرده ایم...
خبر داری که؛ دیروز خواننده ی محبوبمان مرد...
زندگی مان تعطیل شد...
و همه ی وجودمان شد او...
حرفهایمان، کارهایمان، همه و همه تحت تاثیر مرگ او بود...
و دست آخر هم، یک جا جمع شدند و در فراقش گریستند...
ترانه سر دادند...
ناله ها کردند...
دیشب وقتی آن جمعیت را دیدم، که در فراق یک خواننده اینقدر سنگ تمام می گذارند، در حالیکه فراق تو را سالهاست می چشیم و دم فرو بستیم...
فهمیدم ره گم کرده ایم...
یک لحظه به خود آمدم دیدم تو هم برایمان سالها خواندی...
تو هم سالهاست برایمان از عشق می گویی...
و تو هم سالهاست که ...
«نگران منی»
ببخش ما را که چون هفته های گذشته دلت را آزردیم...
ببخش ما را که دوباره «بغض»ی بر گلویت نشاندیم...
مهربانم
برگرد که از دست نروم...
وقتی به پایت نشستم...
برگرد سر به راهم کن...
وقتی دست یاری می طلبم...
امام زمانم...
مهربانم...
امروز سلامت می کنم با شرمندگی تمام...
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی مخاطبان عزیز سرباز صفر
محمد مهدی باقری هستم. طلبه سطح مقدماتی مدرسه علمیه علوی حوزه علمیه قم و نویسنده مطلب فوق. امیدوارم از این مطلب خوشتون اومده باشه. لطفا ما رو برای بهتر شدن وبلاگ با نظرات خودتون راهنمایی کنید و اگر با موضع من در این مطلب موافق بودید مطلب رو لایک کنید.
التماس دعا