«هنر» و «ارزش» دو واژهی مشترک این عبارت است. ترکیب متفاوت این دو واژه، همانند دیگر واژهها، ممکن است معانی متفاوتی را نسبت به یکدیگر افاده کنند، اما ترکیب متفاوت در این دو واژه، بهلحاظی که بیان خواهد شد، یک «معنا» را به ذهن متبادر میسازد.
تنافض جملهی معروف «هنر برای هنر»
هنر ارزشی، هنری است که واجد یک یا چند ارزش فکری، فرهنگی، اعتقادی، اجتماعی و زیباییشناسی است و ارزش هنری، ناظر به بیان هنرمندانهی یک یا چند ارزش است. آنچه میان این دو برداشت، مشترک است، آن است که ارزش و هنر وجود دارند و هر دو با هنروری و ارزشمداری تحقق مییابند؛ تا جایی که نمیتوان هنر را بدون ارزش و ارزش را بدون بیان هنری، محقق نمود. به عبارت دیگر، نمیتوان این دو مقوله را از یکدیگر تفکیک نمود. البته برخی از صاحبان قلم با تأسی از گزارهی «هنر برای هنر»، که در فلسفه و حکمت هنر مغربزمین جریان دارد، سعی دارند القا نمایند که هر هنری لزوماً دارای ارزش نیست و با این گزاره، تفکیک هنر ارزشی و غیرارزشی را بهطور مبنایی از موضوعیت خارج کنند. درحالیکه منطقاً نمیتوان بیان هنری را از مقولهی ارزش (با هر معیار و مناطی) تفکیک نمود. راه دیگری که در فلسفهی هنر غربی به روی خود میگشایند تا از مفهوم ارزش فرار کنند، واژهسازیهای فرعی برای غافل نمودن ذهن از مفهوم اصلی است. بهعنوان مثال، در رگههایی از فلسفهی هنر، آنها «ارزش» را به «سود» تبدیل میکنند که بهزعم خود، از ارزیابیهای ایدئولوژیک! دور شوند و از سویی دیگر، به جنبههای سوداگرانهی آن توجه نمایند.
وقتی مستندساز سوژهای را مییابد و حدود آن را برای خود مشخص میسازد و حتی قاب دوربین را با زاویهی خاصی تنظیم میکند و در تدوین نهایی آن، برخی از پلانها را نادیده میگیرد و بعضی را برجستهتر میسازد و با استفاده از نور و موسیقی، تم خاصی به آن میدهد، همه و همه «ارزشگذاری کردن، ارزیابی، قضاوت و تحدید کردن معنایی» است که مستندساز قصد دارد آن را به مخاطب خود منتقل کند.
هر اثر هنری منطقاً با شکلگیری، هدفگذاری و ارزیابی پدیدههای مختلف بهصورت نوشته و نانوشته آغاز شده و شکل میگیرد. اینکه گفته میشود «کار هنرمند روایت وقایع است، نه قضاوت» نیز دارای تناقض منطقی است. بهعنوان مثال، در ساخت یک اثر مستند، چنین بیانی زیاد شنیده میشود. در پاسخ میتوان گفت وقتی مستندساز سوژهای را مییابد و حدود آن را برای خود مشخص میسازد و حتی قاب دوربین را با زاویهی خاصی تنظیم میکند و در تدوین نهایی آن، برخی از پلانها را نادیده میگیرد و بعضی را برجستهتر میسازد و با استفاده از نور و موسیقی، تم خاصی به آن میدهد، همه و همه «ارزشگذاری کردن، ارزیابی، قضاوت و تحدید کردن معنایی» است که مستندساز قصد دارد آن را به مخاطب خود منتقل کند. این مؤلفهها در ذات اثر هنری نهفتهاند و منطقاً نمیتوان آنها را از یکدیگر تفکیک نمود. به همین دلیل است که نمیتوان یک اثر هنری را بدون قضاوت، ارزیابی، ارزشگذاری و هدف، تصور نمود. این مؤلفهها که توسط کارگردان و «کارگردانی» صورت میپذیرند، برای آثار هنری ذاتیاند و تعجببرانگیز است که چرا بعضیها به بهانهی هنر برای هنر، مؤلفههای ذاتی آثار هنری را انکار میکنند. نمیتوان هنر را از ارزش و ارزش را از هنر جدا نمود.