پدر ، حسن ، رضا
مردى از دنیا میرود که دنیا، چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشمهایش، به پایان برساند؛ مردى که دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهاى سطر پیامبرى و نامه رسالت را مُهر بنگارد با نقش نگین خاتمیت.
مردى از دنیا میرود که آخرت را همچون پنجره اى دیگر بر نگاه هاى بشر گشود، تا بنگرند، تا بدانند که ساحل نشینان دنیا را روزنه اى هست که میتواند به دریاى آخرت برساندشان؛ مردى که دنیا و آخرت را همچون دو چشم در کنار هم، همچون دو بال براى یک پرنده به تصویر کشید؛ مردى که دستهاى دنیا و آخرت را در دست هم گذاشت.
مردى از دنیا میرود که انسانها را گره زد به وظیفه خویش؛ مردى که زیر بازوى عقل را گرفت تا برخیزد، مرهم بر زخمهاى معنویت نهاد تا جان بگیرد و ایمان را همچون شعله اى همواره سوزان، در چراغدان جان و روان آدمى برافروخت تا از تیرگی ها نهراسد و در تاریکیها نمیرد.
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی مخاطبان عزیز سرباز صفر
محمد مهدی باقری هستم. طلبه سطح مقدماتی مدرسه علمیه علوی حوزه علمیه قم و نویسنده مطلب فوق. امیدوارم از این مطلب خوشتون اومده باشه. لطفا ما رو برای بهتر شدن وبلاگ با نظرات خودتون راهنمایی کنید و اگر با موضع من در این مطلب موافق بودید مطلب رو لایک کنید.
التماس دعا