مشقشب علیرضا و آرمیتا بعداز تعلیق
چشم هایش خیره به عکس بابا روی طاقچه اتاق بود. بغض راه گلویش را بسته بود. اشک در دریاچه چشم هایش حلقه زده بود. با سن کم فهمیده بود میراث بابا را پلمپ کرده اند. میراثی که بابا بخاطرش جان داد. مادر صدا زد بیا به مشق شبت نمره بدم. مادر دفتر مشقش را گرفت و شروع کرد به خواندن :
آن مرد داس دارد آن مرد با داس آمد بابا غنی سازی داد بابا جان داد....
مادر آرام با گوشه روسری، اشک چشم هایش را پاک کرد و گفت نمره ات می شود بیست. گفت نه بیست نه. مادر گفت چرا عزیزم؟
گفت بابا هم نمره اش بیست (غنی سازی 20درصد) شده بود که جان داد. به من 5 (غنی سازی 5 درصد) بده. بیست بابایم را بردند... می ترسم دفتر من راهم پلمپ کنند.
شاید بتوان جلوی غنی سازی 20 درصد را گرفت اما نمی توان جلوی پیشرفت و علم و دانش فرزندان ایران را گرفت. تا ثریا راهی نمانده است. اینجا آخر خط نیست. خونی که از شهدای هسته ای و شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای انقلاب اسلامی بر خاک این سرزمین کهن ریخته شد جوانه های امید را بر دل های ما می رویاند. و چقدر خوب این روز ها شعر قیصر امین پور با حال و هوایمان عجیب جور است :
سراپا اگر زرد پژمرده ایم / ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره / پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم / اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم / اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم ! / اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهــی بخواهید ، اینک گواه / همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر / از این دست عمری به سر برده ایم
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی مخاطبان عزیز سرباز صفر
محمد مهدی باقری هستم. طلبه سطح مقدماتی مدرسه علمیه علوی حوزه علمیه قم و نویسنده مطلب فوق. امیدوارم از این مطلب خوشتون اومده باشه. لطفا ما رو برای بهتر شدن وبلاگ با نظرات خودتون راهنمایی کنید و اگر با موضع من در این مطلب موافق بودید مطلب رو لایک کنید.
التماس دعا