شخصیت و اعتقادات فرعون زمان موسی (ع)
لفظ فرعون از ریشه قبطی «په ر» که معنای ساختمان بزرگ را می دهد و لقب پادشاهان مصر در روزگار باستان بوده، گرفته شده است. علامه طباطبایی می فرماید: لفظ " فرعون" اسم پادشاه مصر نبوده، بلکه لقبى بوده مانند " خدیو" که مصرى ها به طور کلى پادشاهان خود را به آن لقب مى خوانده اند، هم چنان که رومیان پادشاهان خود را " قیصر" و ایرانیان " کسرى" و چینى ها " فغفور" لقب مى داده اند، و اما اینکه اسم فرعون معاصر با موسى بن عمران (ع) و آن شخصى که به دست موسى غرق شده چه بود؟ قرآن درباره آن تصریح نکرده است.
اولین شخصی که در تاریخ مصر باستان به نام فرعون مشهور است، شخصی است به نام پادشاه عقرب که نام اصلی وی مشخص نیست؛ ولی در نقشی که از او روی یک گرز سنگی وجود دارد، عقربی روبروی صورت او دیده می شود و به این دلیل او را به این نام می خوانند. از فراعنهٔ مصر می توان خوفو، خفرع، منکورع، رامسس دوم، آخناتون، توتانخامون، ملکه هاتشپسوت، توتموس سوم و خئوپس را نام برد. در بین تمامی این فراعنه، خوفو، خفرع و منکورع به خاطر ساختن اهرام ثلاثه، توتموس سوم و رامسس دوم به خاطر قدرت بیش از حد در اداره کشور و کشورگشایی، آخناتون به خاطر مخالفت و ضدیت با تمام عقاید فراعنه گذشته و ساختن شهر آخن آتون (افق آتون) به همین منظور و توت عنخ آمون به خاطر مرگ عجیبش در سن هیجده سالگی و گنجینه دست نخوردهٔ مقبره خود بیش از بقیه فراعنه شهرت دارند.
اعتقادات فرعون
خداوند در سوره اعراف می فرماید: «و قال الملأ من قوم فرعون أ تذر موسى و قومه لیفسدوا فی الأرض و یذرک و آلهتک قال سنقتل أبناءهم و نستحیی نساءهم و إنا فوقهم قاهرون» ترجمه: بزرگان قوم فرعون گفتند چرا موسى و قوم او را مى گذارى که در این سرزمین فساد کنند و ترا و خدایانت را واگذارند، گفت پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را نگه خواهیم داشت که ما بالا دست آنهاییم و نیرومند (اعراف، 127). فرعون، هم مدعى خدایى بوده و هم خدایانى را مى پرستیده است. علامه طباطبایی می فرماید: اینکه بزرگان قوم فرعون گفتند: " و یذرک و آلهتک" تاکید در تحریک وى بر قتل موسی (ع) است، و معنایش این است که: اى فرعون! این شخص علاوه بر فسادى که او و قومش در زمین انگیخته اند زیر بار پرستش تو و خدایانت هم نرفته اند. از این جمله به خوبى بر مى آید که فرعون هم ادعاى الوهیت مى کرده و مردم را به پرستش خود مى خوانده و هم خودش خدایانى براى خود داشته و آنها را مى پرستیده است. تاریخ هم این معنا را درباره پاره اى از امت هاى گذشته اثبات کرده، از آن جمله نقل شده که در روم و ممالک دیگر، مردم، بزرگ خانواده و رؤساى قبائل و عشایر را مى پرستیدند، و آن بزرگان و رؤسا هم، پدران نخستین و بت ها را پرستش مى کرده اند.
و نیز در تاریخ دارد که بعضى از بت پرستان براى بت هایى که مى پرستیدند بت ها و ارباب دیگرى قائل بودند، و معتقد بودند که بت هاى مورد پرستش آنان آن بت ها را مى پرستند، از آن جمله پدر و مادر را رب خود مى دانستند و براى پدر و مادر ارباب دیگرى قائل بودند.این آن چیزى است که از جمله مورد بحث به دست مى آید، الا اینکه از کلامى که فرعون با قوم خود داشته و قرآن از او چنین حکایت مى کند: «أنا ربکم الأعلى» ترجمه: من بزرگترین پروردگار شمایم (سوره نازعات، آیه 24) و هم چنین از جمله دیگرى که گفت: «ما علمت لکم من إله غیری» ترجمه: معبود دیگرى غیر خودم براى شما سراغ ندارم (سوره قصص آیه 38) بر مى آید که او براى خود معبودى اتخاذ نکرده بوده، و تنها خود را معبود مردم مى دانسته است.
و لذا بعضى از مورخین نوشته اند که خود فرعون دهرى مسلک بوده، و اصلا براى عالم صانعى قائل نبوده، و مردم را هم از پرستش بت ها منع مى کرده، و مى گفته که تنها باید مرا بپرستید، و به همین جهت بعضى از ایشان به طورى که شنیده مى شود آیه مورد بحث را " و الهتک" - به کسر همزه و فتح لام با الف بعد از لام- قرائت کرده اند که هم بر وزن عبادت است و هم به معناى آن. لیکن صحیح تر همان چیزى است که از ظاهر جمله مورد بحث استفاده مى شود.و از جمله " ما علمت لکم من إله غیری" هم بیش از این بر نمى آید که مى خواسته اله و معبود دیگرى که مالک و مدبر امور خصوص قبطیان باشد نفى کرده و تدبیر امور آنان را به خود اختصاص دهد. و این حرف هم تنها از او نبوده، همه بت پرستان همین را مى گفته اند، یعنى براى هر صنفى از اصناف خلائق از قبیل آسمان و زمین، دریا و خشکى و اقوام و همچنین براى اقسام مختلف حوادث از قبیل صلح و جنگ، دوستى و دشمنى و زشتى و زیبایى خداى جداگانه اى قائل بودند، و خود از میان همه آن خدایان آن خدایى را مى پرستیدند که مورد حاجت و نیازشان بوده، مثلا سکنه سواحل دریاها بیشتر پروردگار دریا و طوفان را مى پرستیدند.
بنابر این، معناى گفتار فرعون که گفت:" ما علمت لکم من إله غیری" این است که: من براى شما قبطى ها پروردگارى غیر از خودم سراغ ندارم، پروردگار شما قبطى ها منم نه آنکه موسى ادعا مى کند که از طرف او مبعوث شده، و خودش هم او را مى پرستد. مؤید این معنا قرینه اى است که همراه کلام او است، و آن این است که بعد از جمله مزبور بنا به حکایت قرآن اضافه کرده: «فأوقد لی یا هامان على الطین فاجعل لی صرحا لعلی أطلع إلى إله موسى و إنی لأظنه من الکاذبین» ترجمه: پس اى هامان خشت خام را پخته کن و با آن برایم برجى بساز، باشد که از آن بالا رفته از الله موسى اطلاعى حاصل کنم، من او را از دروغگویان مى پندارم (سوره قصص آیه 38) از این کلام به خوبى بر مى آید که فرعون در معبود بودن خود براى موسى شک داشته و این خود قرینه است بر اینکه در جمله قبلى نمى خواسته وجود خدایى غیر خود را انکار کرده و بگوید: من علم به عدم وجود آن دارم، بلکه مى خواسته علم به وجود چنین خدایى را نفى و انکار کند. و کوتاه سخن اینکه خواسته است بگوید: من خدایى به جز خودم براى شما سراغ ندارم، نه اینکه شما خدایى به غیر من ندارید.
اقوال مختلف درباره مذهب و اعتقاد فرعون
خلاصه مذهب بت پرستان این است که ایشان خداى را منزه از این مى دانند که کسى او را عبادت کند، و به درگاهش تقرب جوید، و اگر بخواهند به درگاه او تقرب جویند، بعضى از خلق خداى را شفیع او قرار مى دهند، و آن واسطه را که یا ملائکه است و یا جن و یا قدیسین از بشر عبادت مى کنند، و بسیارى از بت پرستان سلاطین بزرگ را هم معبود خود بر مى گزینند، و آنها را مظاهر عظمت خدا مى دانند ولى در عین حال معبود بودن یک سلطان را مانع از این نمى دانند که خود آن سلطان نیز معبودى دیگر داشته باشد یعنى از یک سو عابد رب خود و از سوى دیگر معبود دیگران باشد، هم چنان که در روم قدیم که بیشترشان از وثنیت صابئه بودند، صاحب خانه را رب اهل خانه مى دانستند، فرعون زمان موسى هم از آنها بود، که از یک سو معبود مردم بود، و از سوى دیگر ادعاى الوهیت مى کرد، و مردم او را مى پرستیدند، و همین معنا از خلال آیات قرآن کریم نیز به دست مى آید.اشکالى که به بسیارى از مفسرین متوجه مى شود از اینجا روشن مى گردد.
در روح المعانى گفته: بعضى از مفسرین معتقدند که فرعون عارف به خداى عز و جل بود، چیزى که هست چون معاند و لجباز بود، زیر بار دعوت موسى نمى رفت. این گروه از مفسرین بر مدعاى خود به عده اى از آیات استدلال کرده اند و نیز استدلال کرده اند به اینکه سلطنت فرعون از قبطیان تجاوز نکرد و به حدود شام نرسید، به شهادت اینکه موسى (ع) وقتى از نزد او فرار کرد به مدین آمد و شعیب (ع) به او گفت: نترس که از مردم ستمکار نجات یافتى، آن وقت چطور ممکن است معتقد باشد به اینکه الهه همه عالم است؟ و نیز دلیل آورده اند به اینکه فرعون قطعا مردى عاقل بوده، چون به حد تکلیف رسیده بود و هر عاقلى به بداهت و ضرورت مى داند که نیست بوده و هست شده، و کسى که چنین باشد به مدبرى محتاج است پس در نتیجه معتقد به مدبر خواهد بود.
بعضى دیگر از مردم گفته اند: فرعون خدا را نمى شناخته، با اینکه اتفاق دارند که هیچ عاقلى معتقد به این نمى شود که خودش خالق آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است باشد، چیزى که هست در کیفیت جهل او به خدا اختلاف کرده اند، عده اى احتمال داده اند دهرى و منکر وجود صانع بوده و یا ممکن است معتقد بوده که ممکن الوجود احتیاجى به مؤثر ندارد و عالم به طور اتفاقى موجود شده است، هم چنان که از ذى مقراطیس و پیروانش نقل شده که چنین اعتقادى داشته اند. بعضى دیگر احتمال داده اند که او مردى فلسفى بوده، یعنى قائل به وجود علتى براى ایجاد عالم بوده، جمعى دیگر احتمال داده اند که از ستاره پرستان بوده است، و یا احتمال داده اند بت پرست بوده، و یا احتمال داده اند از حلولى مذهبان بوده که براى خدا جسم قائل بوده اند، و اگر براى خود ادعاى ربوبیت مى کرده منظورش این بوده که زیر دستانش باید طوق اطاعت او را گردن نهند و از غیر او اطاعت نکنند.انسان با رجوع به حقیقت مذهب وثنى ها متوجه مى شود که هیچ یک از این اقوال و احتمالات، و هیچ یک از ادله اى که بدان استدلال کرده اند مطابق با واقع نیست.
سخن فخر رازى درباره معتقدات فرعون و اشکال وارد بر آن
بعضى ها احتمال داده و گفته اند: فرعون مردى دهرى مسلک بوده، ظاهرا این احتمالى است که فخر رازى داده و در تفسیر خود چنین گفته است: آنچه به نظر من مى رسد این است که فرعون یا مرد عاقلى بوده و یا عقل نداشته، اگر عقل نمى داشت از حکمت خدا دور بود که به سوى چنین کسى پیغمبرى گسیل بدارد، و اگر عقل داشته و عقلش هم کامل بوده، معقول نیست که چنین کسى واقعا معتقد به الوهیت خود باشد، و خود را خالق آسمان و زمین بداند، از خود او هم که بگذریم معنا ندارد خلق کثیرى از عقلا چنین اعتقادى در باره او داشته باشند، چون فساد این عقیده از ضروریات عقل است.
پس بهتر این است که بگوییم فرعون مردى دهرى و منکر وجود صانع بوده، و کواکب را مدبر این عالم خاکى و خود را مدبر و مربى آدمیان مى دانسته، پس اینکه گفته:" أنا ربکم الأعلى " مقصودش این بوده که من مربى و ولى نعمت و روزى دهنده شمایم. و اینکه گفت:" ما علمت لکم من إله غیری" مقصودش این بوده که من جز خود کسى را سراغ ندارم که پرستش و عبادتش بر شما واجب باشد. و وقتى مسلک و مرامش این بوده بعید نیست که بگوییم وى بت هایى به صورت کواکب براى خود درست کرده و مى پرستیده، و مانند سایر ستاره پرستان به آن بتها تقرب مى جسته است.
اشکال بر کلام فخر رازى
اشکالى که ما بر گفتار وى داریم این است که این شخص اینقدر نفهمیده که معناى الوهیت و ربوبیت در نظر بت پرستان و ستاره پرستان آفریدن آسمانها و زمین نیست، و هیچ بت پرست و ستاره پرستى بت و ستاره خود را آفریدگار و خالق آسمانها و زمین نمى داند، بلکه معناى الوهیت در نظر آنان تدبیر یک قسمت از امور عالم است که خود فخر هم در آخر کلامش احتمال آن را داده، و این اشتباه را هم کرده که هیچ دهرى مذهبى ستاره پرست و هیچ ستاره پرستى دهرى و منکر وجود صانع نمى شود.
پس حق مطلب همان است که گفتیم فرعون خود را پروردگار مصر و مصریان مى دانسته، و اگر مربوب بودن آنان را براى رب و پروردگارى دیگر انکار مى کرده روى قاعده و اعتقاد خود آنان بوده، نه اینکه مخلوق بودن آنان و خالقیت خداى سبحان را انکار کرده باشد. «قال سنقتل أبناءهم و نستحیی نساءهم و إنا فوقهم قاهرون» این جمله وعده اى است که فرعون به کرسى نشینان خود داده، و آنان را به این معنا دلخوش کرده که بزودى همان سخت گیریها و عذابى که در باره بنى اسرائیل داشت از سر مى گیرد، پسران آنان را مى کشد و دخترانشان را براى کلفتى و خدمتگزارى قبطیان زنده مى گذارد، و در آخر هم براى فرو نشاندن خشم و از بین بردن اضطراب درونى آنان اضافه کرده است که:" ما مسلط و قاهر بر ایشانیم".
جهل و نادانی فرعون
خداوند در سوره قصص می فرماید: «و قال فرعون یا أیها الملأ ما علمت لکم من إله غیری فأوقد لی یا هامان على الطین فاجعل لی صرحا لعلی أطلع إلى إله موسى و إنی لأظنه من الکاذبین» ترجمه: و فرعون گفت: اى بزرگان قوم! من براى شما معبودى جز خویشتن نمى شناسم پس اى هامان! برایم بر گل آتش بیفروز [و آجر بپز] و برجى [بلند] براى من بساز تا شاید به سوى خداى موسى سرکشم، و من جدا او را از دروغگویان مى انگارم (قصص، 38). در این جمله فرعون به موسى کنایه مى زند، که براى مردم دعوت به حق آورده، و آن دعوت را با معجزاتى تایید کرده، مى خواهد بگوید: حقیقت و صحت آنچه تو به سوى آن دعوت مى کنى براى ما ثابت نشده، و همچنین خوارق عاداتى که آوردى براى ما ثابت نشده که از طرف خداى تعالى باشد، و اصلا من معبودى غیر از خودم براى مردم سراغ ندارم.پس اینکه گفت:" من معبودى غیر از خودم براى شما سراغ ندارم"، مطلب را در سیاق و عبارتى حق به جانب آورده، تا در دل مردم جا باز کند، و مورد قبول قرار گیرد، هم چنان که ظاهر قول دیگرى از وى که در جاى دیگر حکایت شده همین است، مى گوید:" ما أریکم إلا ما أرى و ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد" ترجمه: من به شما نشان نمى دهم مگر آنچه را که خودم مى بینم، و شما را جز به راه رشاد راهنمایى نمى کنم (سوره مؤمن، آیه 29).
پس حاصل معنا این است که: فرعون براى بزرگان قوم خود چنین اظهار کرد که از آیات و معجزات موسى و دعوت او برایش روشن نشده که معبودى در عالم هست، که رب همه عالمیان باشد، و اصلا اطلاع از معبودى غیر از خودش در عالم ندارد، آن گاه به هامان دستور مى دهد که برجى بسازد، بلکه از بالاى آن از" اله و معبود موسى" اطلاعى پیدا کند. با این بیان روشن مى شود که جمله" ما علمت لکم من إله غیری" از قبیل قصر قلب است (یعنى آنچه را که موسى منحصر در خدا مى کرد او منحصر در خود کرد)، موسى الوهیت را تنها براى خدا اثبات مى کرد، و از غیر خدا نفى مى نمود، فرعون درست به عکس، الوهیت را براى خود اثبات، و از خداى تعالى نفى مى کرد، و اما سایر الهه که او و قومش آنها را مى پرستیدند، آیه متعرض آنها نیست." فأوقد لی یا هامان على الطین فاجعل لی صرحا"- یعنى اى هامان آتش بیفروز بر گل، و مراد از این عبارت این است که: خشت خام را در آتش بپز و آجر بساز. کلمه" صرح" به معناى برجى بلند است، که از همه جا پیدا باشد، و این نام از فعل" صرح الشی ء" گرفته شده، که به معناى این است که چیزى ظاهر شد، بنا براین در جمله مورد بحث دستور داده آجر بسازد و قصرى بلند برایش بسازد.
در این آیه شمه ای از تفکرات پست و کوته فکری های فرعون را به نمایش می گذارد که با نادانی خود باعث از بین رفتن خودش شد ." لعلی أطلع إلى إله موسى "- در این جمله" اله" را نسبت به موسى داده، و گفته اله موسى، به این عنایت که خود او آن را نمى شناسد، و این موسى است که مردم را به سوى او مى خواند، و این کلام از باب قرار دادن نتیجه در جاى مقدمه است، و تقدیر کلام چنین است: «اجعل لى صرحا اصعد الى اعلى درجاته، فانظر الى السماء لعلى اطلع الى اله موسى» برایم برجى بساز، تا بر آخرین پله آن بالا روم، و به آسمانها نظر کنم، شاید از اله موسى اطلاعى یابم" و گویا او خیال مى کرده که خداى تعالى جسمى است که در بعضى از طبقات جو یا افلاک منزل دارد، لذا اظهار امید مى کند که اگر چنین برجى برایش درست کنند از بالاى آن به خداى تعالى اشراف و اطلاع پیدا کند، ممکن هم هست که او چنین خیالى نمى کرده بلکه مى خواسته مطلب را بر مردم مشتبه نموده و گمراهشان سازد. و نیز ممکن است مرادش این بوده باشد که برایش رصد خانه اى بسازند، تا ستارگان را رصدبندى نموده، از اوضاع کواکب استنباط کند، آیا رسولى مبعوث شده تا با رسالت موسى تطبیق کند یا نه، و یا آنچه موسى ادعا مى کند حق است یا نه؟
مؤید این احتمال گفتار دیگر اوست که قرآن کریم در جاى دیگر آن را چنین حکایت فرموده: «یا هامان ابن لی صرحا لعلی أبلغ الأسباب، أسباب السماوات فأطلع إلى إله موسى، و إنی لأظنه کاذبا» ترجمه: اى هامان برایم برجى بساز باشد که من به آنچه از عوامل آسمانى سبب حوادثى در زمین است اطلاع پیدا کنم، در نتیجه از اله موسى اطلاع یابم، چون من خیال مى کنم او دروغگو است (سوره مؤمن، آیه 36 و 37) «و إنی لأظنه من الکاذبین» در این جا از مطلبى که قبلا گفته بود که من معبودى غیر از خودم سراغ ندارم، ترقى نموده، مى گوید: نه تنها نسبت به اله دیگر غیر از خودم جهل دارم، بلکه از این طرف گمان به عدم چنین معبودى دارم، و گمان دارم که موسى دروغ مى گوید، و این مدعا را براى تلبیس و گمراه کردن مردم کرده. و اگر گفته شود در آیه مورد بحث فرعون، موسى (ع) را دروغگو خوانده، با اینکه در این آیه سخنى از موسى حکایت نشده، پس چرا فرعون گفته: او دروغگو است، پاسخ این آن است که موسى این را گفته بود، لیکن قرآن کریم سخن او را در سوره اسرى، آیه 102 حکایت فرموده، که گفته بود: «لقد علمت ما أنزل هؤلاء إلا رب السماوات و الأرض» ترجمه: تو خودت یقین دارى که این آیات را جز رب آسمانها و زمین کسى نازل نکرده است.
بعضى از مفسرین در توجیه جمله «ما علمت لکم من إله غیری» گفته اند:" از قبیل نفى معلوم به نفى علم است" و این گونه تعبیر در جایى مى آید که اگر حقیقتى وجود مى داشت حتما همه مى فهمیدند، در چنین مواردى گفته مى شود که من چنین چیزى نمى دانم، یعنى چنین چیزى نیست، و نظیر این تعبیر در آیه «قل أ تنبئون الله بما لا یعلم فی السماوات و لا فی الأرض» ترجمه: بگو آیا به خدا خبر از چیزى مى دهند که خود او از وجود آن در آسمانها و زمین اطلاعى ندارد (سوره یونس، آیه 18) است و لیکن این توجیه با ذیل آیه سازگار نیست، چون فرعون دنبال این جمله مى گوید: برایم برجى بساز، تا بلکه از اله موسى اطلاعى پیدا کنم. «و استکبر هو و جنوده فی الأرض بغیر الحق و ظنوا أنهم إلینا لا یرجعون» یعنى حالشان حال کسى است که برنگشتن به سوى ما در نظرش رجحان دارد، چون در سویداى دل یقین به رجوع داشتند، هم چنان که خداى تعالى در باره شان فرموده: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا» معاد را انکار کردند در حالى که دلهایشان به آن یقین داشت، و این انکارشان از ظلم و گردنکشى بود. «فأخذناه و جنوده ...» "کلمه" نبذ" به معناى طرح و دور انداختن است، و کلمه" یم" به معناى دریا است، و بقیه الفاظ آیه روشن است، چیزى که هست باید نکته اى که در آن است از نظر دور نداشت، و آن لحن توهین آمیز به فرعون و لشکریان او، و هول انگیزى عذابى است که بر سر آنان آورد. «و جعلناهم أئمة یدعون إلى النار و یوم القیامة لا ینصرون» معناى دعوت به آتش، دعوت به کارهایى است که مستوجب آتش است، و آن کارها عبارت است از: کفر و گناهان گوناگون، چون اینها است که قیامتشان را به صورت آتشى تصویر مى کند، که در آن معذب خواهند شد، ممکن هم هست مراد از کلمه" نار" همان کارهاى مستوجب آتش باشد، که به طور مجاز و از باب اطلاق مسبب و اراده سبب، آتش نامیده شده. مراد از اینکه فرمود: فرعونیان را پیشوایانى که به سوى آتش مى خوانند قرار دادیم و معناى پیشوا کردن آنان براى دعوت به آتش این است که: ایشان را پیشقدم در کفر و گناه کرد، در نتیجه دیگران به ایشان اقتداء کرده، و به آنان پیوستند، و اگر بپرسى که چرا خداوند ایشان را پیشواى کفر کرد؟ و آیا این کار به عدالت خدا برخوردى ندارد؟ در پاسخ باید گفت: وقتى برخورد دارد که این اضلال خدا ابتدایى باشد، یعنى خود آنان قبلا کارى نکرده باشند که مستوجب این اضلال باشند، و اما اگر این اضلال به عنوان مجازات کفر و جحودى باشد که آنان قبل از دیگران مرتکب شدند، به عدالت خدا برخورد ندارد.
بعضى از مفسرین گفته اند:" مراد از پیشوا کردن آنان براى دعوت به آتش صرف نامگذارى است، مانند نامگذارى در آیه"«و جعلوا الملائکة الذین هم عباد الرحمن إناثا» ترجمه: ملائکه را که بندگان رحمانند اناث خواندند (سوره زخرف، آیه 19) و این تفسیر صحیح نیست، براى اینکه با معناى آیه بعد نمى سازد، چون مى فرماید: در آخرت لعنت دیگران نیز به ایشان مى رسد. پس معلوم مى شود که صرف نامگذارى نیست، بلکه آنان واقعا پیشواى ضلالت بوده اند، علاوه بر این در آن آیه دیگر هم که مفسر نامبرده بدان استشهاد کرد، مسلم نیست که کلمه" جعل" به معناى نامگذارى باشد. و اینکه فرمود:" و یوم القیامة لا ینصرون"، معنایش این است که: شفاعت هیچ ناصرى به ایشان نخواهد رسید." و أتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة هم من المقبوحین" این آیه شریفه بیان مى کند لازمه آن وصفى را که در آیه قبلى براى فرعونیان ذکر کرده بود، مى فرماید: چون پیشوایان بودند، و دیگران در کفر و گناهان پیرو ایشان بودند لذا همواره در ضلالت و کفر و گناه از ایشان الهام مى گرفتند، و پیروى آنان مى کردند، و به همین جهت همانند وزر و گناه پیروان نیز به گردن ایشان است، پس ما دام که کفر و گناه بعد از آنان ادامه یابد، لعن خدا به ایشان نیز ادامه مى یابد.پس در حقیقت آیه شریفه در معناى آیه" و لیحملن أثقالهم و أثقالا مع أثقالهم" هر آینه به دوش خواهند کشید وزر و بار گناه خود و گناه دیگران را (سوره عنکبوت، آیه 13) و آیه «و نکتب ما قدموا و آثارهم» ترجمه: مى نویسیم آنچه از پیش فرستاده اند و آنچه از دنبال آنان مى رسد (سوره یس، آیه 12) است، و اگر در آیه مورد بحث کلمه" لعن" را نکره آورده براى این است که دلالت کند بر اهمیت و استمرار آن. و همچنین از آنجا که در روز قیامت به نصرت هیچ ناصرى نمى رسند، ناگزیر حالتى خواهند داشت که دلهاى اهل محشر از آنها متنفر و منزجر خواهد بود، و مردم از ایشان خواهند گریخت، و احدى نزدیک ایشان نمى شود، و این همان معناى قبح و زشت رویى است، که خداى تعالى در کلام مجیدش در باره اشخاصى که منظر آنان قبیح است در مواردى بسیار اشاره فرموده است.
شیطان و فرعون
فرعون، که ادعای خدایی می کرد و مردم را بنده خویش می دانست، روزی به استراحت مشغول بود. برای او، ظرفی از انگور آورده بودند. فرعون، خوشه ای از انگور برداشته و حبه های سبز و شفاف آن را به دهان می گذاشت. در آن هنگام مردی در مقابل او ظاهر شد، کسی که فرعون او را ندیده بود و نمی دانست چگونه توانسته است به خلوت کاخ راه یابد. پس، از خوردن انگور دست کشید و پرسید:
ـ تو کیستی و چطور به اینجا آمده ای؟! مرد ناشناس، با صدایی غریب و وهم آلود، پاسخ داد:
ـ شیطان هستم؛ شیطان!
فرعون بر خویشتن لرزید، ظرف انگور را که در کنارش بود، عقب برد و دست ها را روی زمین ستون کرد. این گونه، می توانست لرزش اندام های خود را مخفی بدارد. لبهایش که لرزش داشت و رنگ پریده می نمایاند، تکان می خورد و کلماتی نامفهوم، از بین آنها خارج می شد. شیطان، خنده ای بلند سر داد و گفت: تو ترسیده ای!فرعون به زحمت پاسخ داد: آری، چون منتظر تو نبودم. بعد، بدون آنکه بتواند به چهره شیطان نگاه کند، پرسید: برای چه پیش من آمده ای؟! شیطان دست به ظرف انگور دراز کرد، خوشه ای را برداشت و مقابل نگاه فرعون نگه داشت و پرسید: آیا کسی می تواند این خوشه انگور را به خوشه ای از مروارید گرانبها تبدیل کند؟ فرعون بدون درنگ پاسخ داد: نه کسی نمی تواند. شیطان، با سحر و جادوی خویش، کاری کرد که خوشه انگور به چشم فرعون به مروارید تبدیل شود! خوشه ای از مروارید. فرعون در حالی که بسیار حیرت زده شده بود، گفت: آفرین بر استادی و مهارت تو باد! شیطان خوشه انگور را به درون ظرف پرتاب کرد و با همان دست، در حال حرکت، یک پس گردنی محکم به فرعون زد. شدت ضربه به حدی بود که سر فرعون پایین کشیده شد و نوک دماغش با زمین برخورد کرد. شیطان بار دیگر، خنده بلند خود را سر داد و گفت: ای بیچاره! من با این استادی و توانی که می بینی، از پیشگاه خدا رانده شدم و به بندگی قبولم نکردند. تو چگونه با این حماقت خودت، ادعای خدایی می کنی؟!
نابودی فرعون
خداوند در پایان می فرماید: «فأتبعهم فرعون بجنوده فغشیهم من الیم ما غشیهم» ترجمه: فرعون و سپاه او موقعی رسیدند که تمام بنی اسرائیل وارد دریا شده بودند (طه، 78). راهی هموار در دریا دید، به پیروی بنی اسرائیل وارد دریا شد. تمام سپاه فرعون هم به متابعت او وارد دریا شدند. پس از گذشتن موسی و بنی اسرائیل آب دریا به هم پیوست و در میانه ی راه کار فرعونیان تمام شد. همگی در دریا غرق شدند و به کام امواج سهمگین دریا درافتادند. خداوند متعال سپس به وضع انحراف فرعون اشاره می کند: «و أضل فرعون قومه و ما هدی» ترجمه: فرعون باعث گمراهی قومش شد و آن ها را از راه سعادت منحرف کرد و هدایت ننمود (طه، 79). این جمله برهان محکمی است بر ضد بیانی که فرعون داشت و می گفت: «ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد» (مؤمن/ 29) ترجمه: فرعون می گفت: من، فقط شما را به راه رستگاری دعوت می کنم. آیه ی یاد شده این گفتار او را تخطئه می فرماید.
تفاوت قرآن با تورات و انجیل در سرنوشت فرعون
در هیچ کدام از آیات قرآن به اسم فرعونی که در زمان حضرت موسی بر مصر فرمانروایی می کرده اشاره نشده است. هویت این فرعون که از مظاهر مهم ظلم، ستم و طغیان در برابر خداوند است در هاله ای از ابهام فرو رفته است. در واقع نه تنها قرآن، بلکه تورات و انجیل هم او را به سادگی فرعون خطاب کرده اند. این ابهام خود انگیزه ای بوده که سالیان سال مسلمانان به همراه مسیحیان و یهودیان در پی یافتن هویت این فرعون باشند.
داستان زندگی موسی، از بزرگ شدنش در خانواده سلطنتی مصر تا برگزیده شدنش به نبوت در سرزمین مقدس طوی و تا آشکار کردن معجزات خداوند در برابر فرعون کمابیش با جزییات یکسان در قرآن و تورات و انجیل آمده است. شاید مهمترین تفاوتی که روایت موسی در قرآن با دو کتاب آسمانی دیگر دارد، در سرنوشت فرعون پس از تعقیب موسی و بنی اسراییل است. در دو کتاب آسمانی دیگر، سرنوشت فرعون به روشنی بیان نشده است در حالیکه خداوند در قرآن می فرماید:و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال کردند تا وقتى که در شرف غرق شدن قرار گرفت گفت ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویده اند نیست و من از تسلیم شدگانم اکنون در حالى که پیش از این نافرمانى مى کردى و از تباهکاران بودى پس امروز تو را با زره [زرین] خودت به بلندى [ساحل] مى افکنیم تا براى کسانى که از پى تو مى آیند عبرتى باشد و بى گمان بسیارى از مردم از نشانه هاى ما غافلند پس [فرعون] تصمیم گرفت که آنان را از سرزمین [مصر] برکند پس او و هر که را با وى بود همه را غرق کردیم بنا بر آیات بالا نه تنها فرعون غرق شد، بلکه بدنش هم برای عبرت بقیه بر ساحل افکنده شد. این خود محرکی بوده است که مسلمانان در پی یافتن مومیایی فرعونی باشند که عامل مرگش غرق شدن باشد. متاسفانه هیچ کدام از این تلاشها به نتیجه قابل قبولی نرسیده است. هر از گاهی عده ای به خیال خوش خدمتی به اسلام و قرآن دم از یافتن چنین مومیایی بر اساس مدارک سست علمی می زنند. مشخصا همه این ادعاها با شکست مواجه شده اند.از طرفی چون دانشمندان مسیحی و یهودی به دنبال فرعونی نیستند که غرق شده باشد، تلاشهایشان بی نتیجه بوده است.
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی مخاطبان عزیز سرباز صفر
محمد مهدی باقری هستم. طلبه سطح مقدماتی مدرسه علمیه علوی حوزه علمیه قم و نویسنده مطلب فوق. امیدوارم از این مطلب خوشتون اومده باشه. لطفا ما رو برای بهتر شدن وبلاگ با نظرات خودتون راهنمایی کنید و اگر با موضع من در این مطلب موافق بودید مطلب رو لایک کنید.
التماس دعا