راهب مسیحی و سر مبارک امام حسین (ع)
نیمه شب بود دلش را به صلیبی خوش کرد
دل به تمثالِ زن ِ پاک و نجیبی خوش کرد
خاطرش را به مداوای طبیبی خوش کرد
تا دلش را به مسیحای غریبی خوش کرد
مثل یعقوب ِ پریشان شده در کنعان شد
یوسفی آمد و در دیر دلش مهمان شد
پرچم قافله همرنگ گلی احمر بود
کاروانی که جدا گشته ز یک لشگر بود
آسمان غمزده از فاجعه ای دیگر بود
تار میدید ولیکن سر نی ها، سر بود
ناگهان در دل آرامش شب طوفان شد
پیرمرد از نفس افتاد و دلش حیران شد
نیزه دار آمد و او از سببش پرسش کرد
از پریشانی ِ موها و لبش پرسش کرد
جرئتی کرد و ز نام و لقبش پرسش کرد
تا که از خانه و اصل و نسبش پرسش کرد
ناخودآگاه تمام جگرش عطشان شد
قسمت چشم دل و دیده او باران شد
گفت من نصرانی ام عیسی یتان را میخرم
تشنه ام ای کافران! دریایتان را میخرم
یوسف لب تشنه ی زیبایتان را میخرم
گفت: «میدانی چرا سرهایتان را میخرم؟
چون که آه جگر از دیدن او سوزان شد
حتم دارم که خدا هم ز غمش گریان شد»
ساعتی شد که خودش بود و سری خون آلود
زخم ها، زخم دگر بر جگرش می افزود
بوسه ای زد به لب از اثر چوب کبود
زیر لب گفت که ای کاش که بی مادر بود
غصه دار از اثر مرثیه دندان شد
ناگهان صورت چون لاله ی سر تابان شد
در همین فرصت کم عاشقی آموخته بود
چشم خود بر نگه نافذ سر دوخته بود
ماه رویی که سر ِ زلف و لبش سوخته بود
اشک می آمد و رخساره برافروخته بود
چشمه معرفتی در دل او جوشان شد
نیمه شب بود که انجیل دلش قرآن شد
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی مخاطبان عزیز سرباز صفر
محمد مهدی باقری هستم. طلبه سطح مقدماتی مدرسه علمیه علوی حوزه علمیه قم و نویسنده مطلب فوق. امیدوارم از این مطلب خوشتون اومده باشه. لطفا ما رو برای بهتر شدن وبلاگ با نظرات خودتون راهنمایی کنید و اگر با موضع من در این مطلب موافق بودید مطلب رو لایک کنید.
التماس دعا
سپاس از شما
منبع و شاعر این شعر رو لطفا بفرمایید
موفق باشید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم