آسمان میخندد. زمین پایکوبی میکند. در زمین و آسمان هنگامهای برپاست. آسمانیان سردرگوش هم گذاشته، با شادی و سرور، سرود مقدم دلدار را زمزمه میکنند. ملائک زمان و زمین را گلباران میکنند. از خانه خدیجه نوری میدرخشد که عالم را روشن کرده است. فرشتگان صف به صف ایستادهاند تا خداوند به آنان اذن ورود به این خانه بهشتی را عنایت فرماید. به خود میبالند که میخواهند روی دلارای محبوبه خدا را تماشا کنند. بر یکدیگر سبقت میگیرند تا تبریک و سلام خدا را بر خدیجه عرضه دارند.
چشمان زیبای پیامبر غرق آبی بیکران آسمان است و قلب و روحش در حال سجده شکر. معبود بیهمتا را سپاس و تقدیس میگوید که فرزندی را به او عطا فرموده که مایه مباهات و فخر عالم و عالمیان است. پیک حق آمد و بر او خواند: «انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک وانحر، انّ شانئک هو الأبتر»؛
کوثری عطا کردیم که چشمه همیشه جوشان رحمت است و فقط صاحبدلان و موالیان میتوانند از این چشمه لایزال سیراب شوند.
انس و ملک شادیکنان جشن و شرر برپا کنند چون غنچه بشکفته رخسار زهرا واشده
باران رحمت الهی، با قدمهای نازنین این مولود بر تمام زمینها و زمانها باریدن آغاز کرد و کسی که محبت این حوریه بهشتی را در دل و جان بپروراند، باران رحمت بر او میبارد. این چشمه همیشه جوشان، فاطمه است که دست دوستان را میگیرد و تنهایشان نمیگذارد، به راستی چه نام برازندهای دارد.
دست پدر را در تنهاییهایش میگیرد و امابیهای پدر میشود. با دیدن فاطمه است که چشم پدر روشن میشود و غم از خانه دلش رخت میبندد.
آری! فاطمه است که اگر به سویش دست نیاز از جان و دل برآوری، حتماً دستهای خالیات را میگیرد و از صخرهها و سنگلاخها عبورت میدهد؛ ولی با وجود این همه لطف و محبت باز هم آنچنان که باید… .
خدایا! به خاطر وجود این ستارگان تابناک که شبهای تار زندگی را روشن میسازند تا مسیر رسیدن به تو را گم نکنیم، سپاسگزارم و در دل زمزمه میکنم: «فتبارک الله احسن الخالقین.»
خدایا! میلاد فاطمه را (که حوریهای است بسان آدمی) تبریک میگویم. به مادرش و به پدر و همسرش که چشمانشان محو خلقت زیبای توست.
خدایا! باران بیکران رحمتت را بر من ببار و مشتم را بر دامن پرمهر فاطمه بفشار تا دامنش را از دستهای گناهآلودم بیرون نیاورد.