آنقدر توان در بدن مختصرت نیست....
سلام بر تو که وقتی بابا و مولایت تنها و بی یاور شده بود
و دیگر نه از حبیب خبری بود و نه از عباس.
با چشمانی گه نگران نیم نگاهی به خیمه ها داشت با مظلومیت تمام فریاد کرد:
آیا یاری کننده ای هست که مرا یاری کند؟
آیا فریادرسی هست که به امید رحمت خدا به فریاد ما برسد؟
آیا یاوری هست که به امید آنچه در نزد خداست ما را یاری رساند؟
دل کوچکت دیگر تاب نیاورد که امامت را اینگونه مظلوم و تنها ببینی . تشنگی سه روزه ات را بهانه کردی ( چه خوب بهانه ای پیدا کردی ! )
با ناله های کم جان و بی رمقت گفتی لبیک یا مولا به من نیز اذن میدان بده .
و وقتی با تیر سیراب شدی و در آغوش پدر با شهد شهادت مهر دیگری بر سند مظلومیت امامت زدی
که تا همیشه تاریخ نشان دادی که این پیکار نبرد بر سر قدرت و حکومت نبود
بلکه کینه ای بود که سالها دشمنان آل عبا (علیهم السلام) در دل نهان داشته بودند
از آن زمان که رسول اکرم (ص)فرمودند : هرکه من مولای اویم پس علی مولای اوست .
در ارزش خونت همین بس که آسمان آن را از زمین دریغ کرد چه بسا که اگر بر زمین می رسید زمین تاب نمی آورد و دنیا به آخر می رسید .
یا علی اصغر تو باب الحوائجی هستی که با دستان کوچک خود گره های بزرگ را باز می نمایی .
بر ما نظر کن و دل آلوده ما را به کیمیای محبت خود جلا ده .
پ.ن
من فقط یه کربلا میخوام
همین
ینی میشه؟؟؟
التماس دعا