اقبال لاهوری هدف هنر را تجلی حقیقت میداند و تولستوی نیز در تعریف هنر میگوید هنر وسیله ای جهت سیر به سوی سعادت فرد و جامعه است.
با مدنظر قراردادن حافظ وسعدی ومعارف والایشان به عمق هدف هنر بیشتر پی می بریم. هنرمند باید آیینه ی انعکاس واقعیات جامعه باشد چنان که شهید آوینی فرزند زمان خویش بود. حال سخن اینجاست که فضای یأس آور و سیاه نمایی که در سینمای حاضرغالب است چه کمکی درجهت رشد و تعالی میکند؟ و اصولا این سینما که جشن آن هرساله در ایام الله دهه فجر برگزار می شود چه نسبتی با انقلاب و ارزشهای انقلاب دارد؟ یاحتی بانگاهی به بعضی فیلم ها چون "خانه دختر" که فیلمی ضد خانواده است ویا فیلم "من دیگو مارادونا هستم" که تقدیر الهی رابه سخره گرفته است میتوان گفت این نوع سینما چه دستاورد فرهنگی ای داشته است و چه تاثیری مثبتی درجامعه؟ با توجه به سخنان چندتن از اصحاب سینما از جمله محمدعلی کشاورز مجید مظفری و امین تارخ میتوان گفت فضا آلوده تراز آنست که تنها به گفتن جمله سینمای کنونی فضای مطلوبی نیست بسنده کرد.
با این منحرف شدن ازمسیر نمیتوان انتظار بیشتری داشت چراکه با دست کثیف نمی توان شیشه را تمیز کرد.
جشنواره فیلم فجر با گرته برداری از فستیوال های سراسر ابتذال غربی وتبدیل شدن به سالنی مد و شوی لباس که اسمش را کاخ گذاشته اند به راستی کجای فرهنگ ما را منعکس می کند و چه قرابتی با فرهنگ ما دارد؟ حال آنکه میگویند هنرمند باید خودش را پنهان وهنرش را آشکار کند وخودش پشت هنرش قرارگیرد.
افسوس که دراین بین بعضی خبرگزاری ها و سایتهای خبری نیز با انتخاب تیترهای زردی چون فلان بازیگربا تیپ زمستانی یا اسپرت آمد وفلان بازیگر باکتی به رنگ سال و...دراین بین بی تقصیر نیستند. سوال اینجاست که چه هدفی را دنبال میکنند؟
ما چه کرده ایم که حضوریک بانو با پوشش چادر باعث تعجب خبرنگاران شده و در صدر اخبار سایتها قرارگرفته؟ سینمای ما با این شتاب به کجا می رود؟ نگارنده این یادداشت به عنوان یک بانوی ایرانی متاسف ونگران است که جشنواره تبدیل به سوگواره ای برای عفت زدایی بانوان شیعی شده. لازم است کمی تامل کنیم که فرش قرمز زیرپای چه کسانی پهن کرده ایم؟
الهام نظامجو